جدول جو
جدول جو

معنی بی یاری - جستجوی لغت در جدول جو

بی یاری
حالت و چگونگی بی یار، بی یار و یاوری، بیکسی، بی دوست و آشنا بودن:
به بی یاری اندر جهان یار باش
شب و روزش ازبد نگهدار باش،
نظامی،
، بی نظیری، بی همتایی، رجوع به بی یار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بختیاری
تصویر بختیاری
(پسرانه)
خوشبختی، کامرانی، یکی از تیره های بزرگ کرد لرستان، یکی از لهجه های زبان کردی (نگارش کردی:بهختیاری)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بی صبری
تصویر بی صبری
ناشکیبایی، بی صبری، بی قراری، بی آرامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی تابی
تصویر بی تابی
بی قراری، بی آرامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی نیازی
تصویر بی نیازی
توانگری، استغنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی حالی
تصویر بی حالی
ضعف، سستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بختیاری
تصویر بختیاری
نیک بختی، اقبال، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون
فرهنگ فارسی عمید
بی پشت و پناه، بی یارمند، بی دوست، (ناظم الاطباء)، بی آشنا و بی کس، (آنندراج)، بی یاور:
چو آورد مرد جهودش بمشت
چو بی یار و بیچاره دیدش بکشت،
فردوسی،
براه دین نبی رفت از آن نمی یاریم
که راه پرخطر و ما ضعیف و بی یاریم،
ناصرخسرو،
مرا گوئی اگر دانا و حری
به یمگان چون نشینی خوار و بی یار،
ناصرخسرو،
- بی یار و جفت، بی کس و بی پناه، بی یار و یاور:
چوبسیار بگریست با کشته گفت
که ای در جهان شاه بی یار و جفت،
فردوسی،
مرا مهر هرمزد خوانند گفت
غریبم بدین شهر بی یار و جفت،
فردوسی،
، بی عدیل، بی نظیر و آنکه از کسی امداد و امان نخواهد، (از آنندراج)، بی مثل، بی همتا، بی مانند:
فرستاده را موبد شاه گفت
که ای مرد هشیار بی یار و جفت،
فردوسی،
خداوند بی یار و یار همه،
نظامی،
- بی یار و جفت، بی مانند، بی همتا، بی نظیر و عدیل:
چو طغرل پدید آید آن مرد گفت
که ای بر زمین شاه بی یار و جفت،
فردوسی،
- بی یار و یاور، بی دوست و کمک، بی کس و کار، غریب،
-، بی مددکار و همکار:
جهان را بنا کرد از بهر دانش
خدای جهاندار بی یار و یاور،
ناصرخسرو،
- خداوند بی یار و جفت، بی شریک:
بپستانش بر دست مالیدو گفت
بنام خداوند بی یار و جفت،
فردوسی،
سر گرگ را پست ببرید و گفت
بنام خداوند بی یار و جفت،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
باعاری (از اضداد است)، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
حالت و کیفیت بی کار، بی شغلی، (ناظم الاطباء)، عزل، (منتهی الارب)، کار نداشتن:
که از داد و بی کاری و خواسته
خروشد بمغز اندرون کاسته،
فردوسی،
لغت نامه دهخدا
(کیا / کُ)
جلدی. چابکی. زرنگی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی خبری
تصویر بی خبری
حالت بی خبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد کاری
تصویر بد کاری
بد کرداری بد عملی بد فعلی بد فعالی، شرارت، فسق فجور زنا لواط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ریایی
تصویر بی ریایی
راستبازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ریائی
تصویر بی ریائی
صداقت، راستی، اخلاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی صبری
تصویر بی صبری
ناشکیبایی بی تحملی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی باکی
تصویر بی باکی
تهور، دلاوری، شجاعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی تابی
تصویر بی تابی
بیقراری بیطاقتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی حالی
تصویر بی حالی
به ستوهی اکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی خیالی
تصویر بی خیالی
بی فکری، غفلت، بی اندوهی لاقیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو جاری
تصویر بو جاری
پاک کردن غلات و حبوب از خاک و خاشاک بوسیله غربال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بختیاری
تصویر بختیاری
منسوب به بختیار، ایلی است، گوشه ای در دستگاه همایون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی فکری
تصویر بی فکری
نا اندیشگی نا سگالیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قدری
تصویر بی قدری
بی ارزشی، کم اهمیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
خسته دلی بی هالی تلواسه بی تابی نا پاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی نیازی
تصویر بی نیازی
بی احتیاجی توانگری استغنا مقابل نیازمندی، احتیاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
بی تابی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی تابی
تصویر بی تابی
بی حوصلگی، بی قراری، بی صبری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی خبری
تصویر بی خبری
ناآگاهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی صبری
تصویر بی صبری
ناشکیبایی، بی تابی
فرهنگ واژه فارسی سره
عطلت
متضاد: اشتغال، مشغله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تن آسایی، تنبلی، تن پروری، کاهلی، بی آزرمی، بی حیایی، بی شرمی، بی حمیتی، بی غیرتی، لش بازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی کاری
تصویر بی کاری
Joblessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی نامی
تصویر بی نامی
Namelessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی مهری
تصویر بی مهری
Unkindness
دیکشنری فارسی به انگلیسی